مهدیه

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • مهدویت امام زمان (عج)ذکر روزهای هفته

​ایت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه

27 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا


برشی از زندگی این بزرگوار
ایشان مقید بود مرغ و خروس توی خانه داشته باشند و هم مقید بود رسیدگی به مرغ و خروس ها را خودش تنهایی انجام دهد صبح از مسجد که برمی گشت اول آب و دانه ی مرغ و خروس ها را می داد و قفسشان را مرتب می کرد خودش پوست خیارها و غذاهای مانده را از توی خانه جمع می کرد می آورد برای حیوان ها بعد ظرفی را که با آن غذا آورده بود توی حوض می شست می آورد داخل خانه یک بار هم اول شب به مرغ و خروس ها سر می زد یک بار هم بعد از عبادت یک ساعته ی سرشب هایش یک بار هم موقع خواب که روی قفس را با پتوی مخصوصشان می پوشاند می گفت سرما می خورند.
—
یکی از مرغ ها مریض شده بود
خیلی حالش بد بود اهل خانه چندان موافق نبودند که مرغ ها از قفس بیرون بیایند خب کثیف کاری می شد آقا هر روز مرغ مریض را یک ساعتی از قفس بیرون می آورد و خودش بالای سرش می ماند و مراقب بود می گفت خب حیوان باید قدم بزند که حال و هوایش عوض شود و بهبود پیدا کند یک ماهی بود که حیوان کاملا حالش خوب شده بود… فردای عصری که آقا رحلت کرد دیده بودند که حیوان هم مرده…

 نظر دهید »

​داستان زیبای دختر بی حجاب حتما بخونید واگر دلتون شکست برای منم دعا کنید.

20 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا


دختر بی حجابی بودم…..
کلا اعتقادی به حجاب نداشتم……به محرم و نا محرم.به حجاب ….
برام بی اهمیت بود…….. سفت و سختم پای خواستم بودم.
اصلا علاقه ای به چادر نداشتم. حس میکردم بی کلاس و بی پرستیژ میشم.
کل تفریحاتمون تو مهمونی و دور همی و خرید و اینجور چیزا خلاصه میشد..
کاری نداشتم آرایشم مناسبه یانه….
مشهد زیاد قسمتم میشد ….میرفتم حرم..
یه چادر الکی سر میکردم و زیارت و بعد تو مرکز خریدا می چرخیدم
یادم میرفت اصل قضیه چیه .. .
نزدیک روز پدر بود روز ولادت حضرت علی (ع) قرار شد خانوادگی بریم ترکیه
کلی برنامه ریزی کردیم که همه شهراش رو بریم
یه هفته مونده بود به سفر
نمیدونم چرا..ولی یهو به دلم افتاد
پیش خودم گفتم
اگه بهت بگن جای ترکیه برو کربلا میری؟
کلی واسه سفرم برنامه ریزی کرده بودم خرید و تفریحو..
تو دلم گفتم اگه بگن برو کربلا میرم!
آخه یه دوست امام حسینی پیدا کرده بودم که از کربلا زیاد میگفت بهم
یهو تلفن خونمون زنگ خورد داداشم گفت:
ساناز یه کاروان داره میره کربلا یه هفته دیگه
گفتن جای خالی داره؛میری؟
هنگ بودم پشت تلفن …..بخدا گریم گرفت
گفتم حتما…معلومه که میرم
به مامان و بابا و خواهرم گفتم:
من ترکیه نمیام …..میخوام برم کربلا!
مادربزرگم حدود 87 سالش بودو قسمتش نشده بود.گفتم میبرمش با ویلچر..
من باید برم کربلا!
باید! ……به دلم افتاده……
خواهرم گفت نمیام و ترکیه مو کنسل نمیکنم.
گفتم هرکی میخواد بره ترکیه بره.من میرم کربلا
پدر و مادرم وقتی اشتیاق مو دیدن همراهیم کردن
خواهرمم دید اینجوریه گفت بعدش میریم ترکیه
در عرض۶ روز راهی کربلا شدم…
نمیدونستم چجور جاییه،کلی لباس و کفش و وسایل خوب بردم.
میگفتم یه روز اینو میپوشم یه روز اونو
وقتی رفتم….

کدوم مد؟کدوم تیپ؟ .
روز ولادت امام علی (ع) نجف
ولادت امام جواد الائمه (ع) کاظمین
نیمه رجب کربلا
پنجشنبه شب کربلا
خدای من کجا بودم…با ویلچر مادربزرگم همه جا رفتیم.سفر سختی بود..روزی ۵،۶ بار میرفتم حرم امام حسین.
روزی۳،۴ساعت بیشتر نمیخوابیدم
همش بی دلیل گریه گریه…
اصن نمیدونم چه حالی بود…
من فقط گریه میکردم
یه حاج آقایی تو کاروانمون بود
بهش گفتم حاج آقا من دختر بی حجابی بودم..ساز می زدم…الان از همه چی افتادم…
گفت :من حاضرم قسم جلاله بخورم تو نظر کرده امام حسینی…
آقا اینو که گفت من گریه گریه…
گفتم از آقام امام حسین حجاب میخوام
زیر قبه امام حسین نماز خوندم…اول واسه اون دوستی که منو کنجکاو و کربلایی کرد..
دوم واسه اینکه بهم اراده بده با حجاب شم.
هی درگیر بودم
انتخاب سختی بود
واقعا حجاب برام سخت بود
اما روز آخر دیگه تصمیم گرفتم برگردم ایران چادرمو زمین نذارم
گفتم یا امام حسین به عشق تو چادری شدم…حس میکنم خودت با دستای خودت
چادر سرم کردی
از نجف چادر خریدم و ایران که اومدم اون چادرو سرکردم
الان دیگه توبه کردم.هر روز سر نمازم از امام حسینم میخوام منو تو این راه ثابت قدم نگه داره

کربلا بودم ازحرم حضرت عباس اومدم بیرون که برم حرم امام حسین
یه جوونی بهم برگه داد گفت پنجشنبه مهمون حضرت عباسین
کلی گریه کردم ازخوشحالی
رفتم حرم امام حسین
تا ۳ شب اونجا بودم
روبروی ضریح آقا نشسته بودم کیفم کنارم بود
بلند شدم برم…رسیدم جلوی دردیدم کیفم نیست
کیفمو دزدیدن ……پولش مهم نبود
میدونی چی عذابم داد؟
اینکه اون برگه توکیفم بود
ازحرم تاهتل گریه میکردم.ضجه میزدم …..همه بهم نگاه میکردن
مامانم گفت پولت رفت فدای سرت.گریه نداره؛
گفتم مامان اون برگه شام توکیف بود
تا ۵ صبح گریه کردم و گفتم یا امام حسین میدونم
بی لیاقت بودم که اون برگه رو ازم گرفتین
ساعت ۵ صبح پا شدم رفتم رستوران هتل صبحانه بخوریم که بریم ۲ روز نجف و برگردیم
یهو دیدم یه خانم اومد گفت کیفت رودر حرم امام حسین آویزون بوده
بیا این کیفت………..کیفو باز کردم
هیچی تو کیفم نبود……….،جز اون برگه..

 نظر دهید »

دمي با شهدا

20 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا

از شـــــهيد بابايى پرسيدند :
” عــــباس جـــــان چه خبر ؟
چه كــار ميـــكنى ؟ “
گــــفت :
” به نگهبانى دل مشغوليم .. كه غير از خـــــــدا كسي وارد نشود .. ! “

 نظر دهید »

بالاترین وزنه چند کیلو است.

20 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا

ازعالمی ..پرسیدند..
بالاترین وزنه چند کیلو است.
که یه نفر بزنه وبهش بگن پهلوان؟…
عالم در جواب گفتن بالاترین
وزنه یه پتوی نیم یا 1کیلویی است.که یه نفر بتواند هنگام نمازصبح از روی خود بلند کند.
هرکی بتونه اون وزنه رو بلند کند. باید بهش گفت پهلوان.
» - رسول الله فرموده اند ترک
نماز صبح : نور صورت
ظهر : بركت رزق
عصر : طاقت بدن
مغرب : فايده فرزند
عشاء : آرامش خواب را از بين میبرد.

 نظر دهید »

​ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﻣﻠﮏ ﺯﺍﺩﻩ:

20 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا

ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﮔﻔﺖ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﻤﺎﻋﯿﻞ ﻣﻠﮏ ﺯﺍﺩﻩ:
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﻯ؛
ﻣﻨﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﻣﻴﺰﺍﻥ ﺩﺍﺭﺍﻳﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ …
ﮔﺪﺍﻳﻰ؛
ﺻﻔﺖ ﺍﺳﺖ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﺑﻰ ﭘﻮﻟﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ …
ﺩﺍﻧﺎﻳﻰ؛
ﻓﻬﻢ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﻙ ﺗﺤﺼﻴﻠﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ …
ﻧﺎﺩﺍﻧﻰ؛
ﻳﺎﻭﻩ ﮔﻮﻳﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺩﻩ ﮔﻮﻳﻰ ﻧﺪﺍﺭﺩ …
ﺩﺷﻤﻦ؛
ﻧﻤﺎﻳﺸﻰ ﺍﺯ ﻛﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ﻭ ﺿﻌﻒ ﻫﺎﻯ ﺧﻮﻳﺶ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ
ﺑﻪ ﺑﺪﺳﺮﺷﺘﻰ ﻭ ﺑﺪﺧﻮﺍﻫﻰ ﻃﺮﻑ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻧﺪﺍﺭﺩ …
ﻳﺎﺭ؛
ﻫﻤﺪﻟﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺭﺑﻄﻰ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻰ ﻭ ﭘﺮ ﻛﺮﺩﻥ ﻛﻤﺒﻮﺩ
ﻧﺪﺍﺭﺩ …
ﻭﻗﺘﻰ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻯ،ﻳﻪ ﻟﻘﻤﻪ ﻧﻮﻥ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻴﻪ ..ﻭﻗﺘﻰ ﺗﺸﻨﻪ
ﺍﻯ،ﻳﻪ ﻗﻄﺮﻩ ﺁﺏ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻴﻪ .. ﻭﻗﺘﻰ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﻣﻴﺎﺩ،ﻳﻪ
ﭼﺮﺕ ﻛﻮﭼﻴﻚ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻴﻪ …
ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻰ ﻳﻪ ﻣﺸﺘﻰ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﺎﺗﻪ … ﻳﻪ ﻣﺸﺖ ﺍﺯ ﻧﻘﻄﻪ
ﻫﺎﻯ ﺭﻳﺰ،ﻛﻪ ﻭﻗﺘﻰ ﻛﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﻥ،ﻳﻪ ﺧﻂ ﺭﻭ
ﻣﻴﺴﺎﺯﻥ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ ﺯﻧﺪﮔﻰ …
ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻰ ﻫﺎﻣﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﻴﻢ … ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺭﺍ
ﻣﻨﻮﻁ ﺑﻪ،
ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﮑﻦ !
ﻭ ﺑﺪ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻠﺖ،
ﺑﺪﺑﻮﺩﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺗﻮﺟﯿﻪ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺎ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ، ﺍﻧﺴﺎﻧﯿﻢ !
ﻣﺸﮏ ﺭﺍ ﮔﻔﺘﻨﺪ :
ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻋﯿﺐ ﻫﺴﺖ،
ﺑﺎ ﻫﺮ ﮐﻪ ﻧﺸﯿﻨﯽ
ﺍﺯ ﺑﻮﯼ ﺧﻮﺷﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﻫﯽ .
ﮔﻔﺖ :
ﺯﯾﺮﺍ ﮐﻪ ﻧﻨﮕﺮﻡ ﺑﺎ ﮐﯽ ﺍﻡ،
ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﻨﮕﺮﻡ ﮐﻪ ﻣﻦ ﮐﯽ ﺍﻡ !
ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ ؛
ﺭﺳﯿﺪﻥ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﻣﺸﯽ ﺑﯽ ﺍﻧﺘﻬﺎ…

 نظر دهید »

خاطره اي از​شهید علی اکبر دهقان

20 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا

شهید علی اکبر دهقان از رزمندگان دفاع مقدس بود بود که عشق به امام حسین علیه السلام کار او را بدانجا رساند که آرزویش شهادتی همچون مولایش سیدالشهدا بود. حجة الاسلام صادقی سرایانی، از راویان دفاع مقدس نقل می کند که وقتی شهید دهقان و عده ای از برادران رزمنده در جاده بصره-شلمچه در حال حرکت بودند، در پی انفجار های پیاپی دشمن، شهید علی اکبر دهقان از پشت مورد اصابت گلوله قرار گرفت، در همان لحظه همرزمانش که می خواستند به سرعت از منطقه دور شوند متوجه می شوند، در حالیکه بدن این بزرگوار بدون سر می دود، سرش چند دقیقه ای یا حسین گویان روی زمین می غلتید. تمام ده یا پانزده نفری که آنجا بودند دیگر یارای جمع آوری پیکر را نداشتند…

همه داشتند گریه میکردند…

به پیشنهاد یکی از رزمنده ها کوله پشتی اش را باز کردند و وصیت نامه ی این بزرگوار را گشودند.

ألسلام علی الرأس المرفوع
خدایا من شنیده ام که امام حسین (ع ) با لب تشنه شهیدشده ، من هم دوست دارم این گونه شهید بشم…
خدایاشنیده ام که سر امام حسین (ع ) را از پشت بریده اند، من هم دوست دارم سرم ازپشت بریده بشه…
خدایا شنیده ام سر امام حسین (ع ) بالای نیزه قرآن خونده، من که مثل امام اسرار قرآن را نمی دونم که بتونم با اون انس بگیرم و بتونم بعد مرگم قرآن بخونم، ولی به امام حسین (ع ) خیلی عشق دارم… دوست دارم وقتی شهید میشم سر بریده ام به ذکر یاحسین یاحسین باشه

 نظر دهید »

تولد امام حسين

20 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا

تولدامام حسین - پس از گذشت مدتى از ولادت حضرت مجتبى عليه‏السلام علائم و نشانه‏ ها، نشانگر اين بود كه دومين فرزند گرانمايه‏ ى «فاطمه» در راه است و آنگاه پس از شش ماه همانگونه كه پيامبر پيش از آن مژده‏ى آمدنش را داده بود، ديده به جهان گشود. در مورد ولادت امام حسين عليه‏السلام از امام صادق آورده‏ اند كه: روزى همسايگان بانوى باايمان «ام‏ ايمن» نزد پيامبر آمدند و گفتند: اى پيامبر خدا! شب گذشته «ام‏ ايمن» تا سپيده‏دم بيدار بود و می ‏گريست و همه‏ ى ما را نيز ناراحت ساخته است. پيامبر كسى را به خانه‏ ى او گسيل داشت و او به محضر پيامبر شرفياب شد. آن حضرت به او فرمود: «ام ‏ايمن»! خداى چشمانت را نگرياند! همسايگانت به من گزارش كرده‏ ا ند كه تو سراسر شب گذشته را ناراحت و گريان بوده‏ اى، چرا؟ پاسخ داد: اى پيامبر خدا! خوابى سخت و سهمگين ديدم و بخاطر آن تا سپيده‏ دم گريه كردم. پيامبر فرمود: خوابت را برايم بازنمی ‏گويى؟ بگو كه خدا و پيامبرش به پيام آن داناترند. «ام‏ ايمن» گفت: اى پيامبر خدا! بيان آن برايم گران است. پيامبر فرمود: آنگونه كه تو فكر می كنى نيست، روياى خويش را بازگو.آن بانوى باايمان گفت: «ديشب در عالم رويا ديدم كه برخى از اعضاء پيكر مقدس شما در خانه‏ ى من افتاده است…» پيامبر فرمود: خواب خوشى رفته ‏اى و خواب نيكويى ديده ‏اى. پيام خواب تو اين است كه دخت گرانمايه ‏ام «فاطمه»، «حسين» را به دنيا خواهد آورد و تو هستى كه او را پرستارى و نگهدارى خواهى كرد و «حسين» همان پاره‏اى از وجود من است كه در خانه‏ ى شما قرار می ‏گيرد.

 نظر دهید »

توصیه های پرفسور سمیعی برای جلوگیری از سکته مغزی :

19 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا


نخوردن صبحانه

پرخوری

دخانیات

استفاده زیاد قند و شکر

آلودگی هوا

کمبود خواب

پوشاندن سر به هنگام خواب

کار کشیدن از مغزتان در هنگام بیماری

کاهش افکار مثبت

کم حرفی

 نظر دهید »

​ماه شعبان و پنج شنبه‌هایش

19 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا


رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تَتَزَیَّنُ السَّمَاوَاتُ فِی كُلِّ خَمِیسٍ مِنْ شَعْبَانَ در هر پنج شنبه ماه شعبان آسمانها را تزیین می‌کنند. ملائکه عرضه می‌دارند: پروردگارا! روزه داران امروز را ببخش و بیامرز و دعای آن‌ها را اجابت کن. بعد فرمود: هر کس در پنجشنبه شعبان دو رکعت نماز بجا آورد؛ در هر رکعت آن بعد از حمد صد بار سوره توحید را بخواند بعد از سلام نماز صد بار صلوات بفرستد خداوند متعال تمام حاجت‌های دینی و دنیوی او را برآورده می‌کند. (وسائل‏الشیعة 8/104)

 نظر دهید »

​ماه شعبان و پنج شنبه‌هایش

19 اردیبهشت 1395 توسط فیضیه سهرابی نیا


رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: تَتَزَیَّنُ السَّمَاوَاتُ فِی كُلِّ خَمِیسٍ مِنْ شَعْبَانَ در هر پنج شنبه ماه شعبان آسمانها را تزیین می‌کنند. ملائکه عرضه می‌دارند: پروردگارا! روزه داران امروز را ببخش و بیامرز و دعای آن‌ها را اجابت کن. بعد فرمود: هر کس در پنجشنبه شعبان دو رکعت نماز بجا آورد؛ در هر رکعت آن بعد از حمد صد بار سوره توحید را بخواند بعد از سلام نماز صد بار صلوات بفرستد خداوند متعال تمام حاجت‌های دینی و دنیوی او را برآورده می‌کند. (وسائل‏الشیعة 8/104)

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مهدیه

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • بدون موضوع

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس